سواری و سبیل الله ورانندگی

– سواری و سبیل الله ورانندگی
تا اینجا معلوم که نقلیه نیازهای مختلف انسان اعم از سواری وحمل بار وهم چنین کسب وکار ونیز خدمت به مردم به کار میآید به ویژه اگر در خدمت راه خدا قرار گیرد و در مسیر حفظ نظام، خدمت به حکومت دینی و حفظ مرزها و سرحدات، تأمین امنیت شهر و روستا، خیابانها و جادهها و اماکن مردمی و امثال آن قرار گیرد که در این صورت چنین مرکب و چنین سواری ارزش بسیار بالائی خواهد داشت و سواره آن و آنکه از این مرکب در این راه بهره میگیرد ازپاداش و جایگاه والائی برخوردار است.
حضرت ابوالحسن (ع) (ظاهراًامام هادی (ع) ) خطاب به ابن ابی طیفور المتطبب فرمود:
أما عَلِمتَ أنَّ مَنِ ارتَبَطَ دابَّهً مُتَوَقِّعاً بِها أمرَنا وَ یَغیظُ بِها عَدُوَّنا وَ هُوَ مَنسُوبٌ إلَینا أدَرَّاللهُ رِزقَهُ وَ شَرَحَ صَدرَهُ وَبَلََّغَ أمَلَهُ وَ کانَ عَوناً عَلی حَوائِجِهِ. [1] آیا نمیدانی که هر کس مرکب و چهار پایی را در راه خدا بکار بگیرد و با آن توقع داشته باشد که امر ما را انجام دهد و با آن دشمن ما را به غیظ و خشم در آورد در حالیکه او منسوب به ما است خداوند متعال چرخ روزی او را به جریان میاندازد و به او نعمت شرح صدر عطاء میکند و او را به آرزویش میرساند و خود به کمکش در رفع حوائج میپردازد؟
ملاحظه میشود که چنین سواری و چنین مرکبی بسیار ارزش خواهد داشت و مرکبی را که دراین راه بزرگ و مقدس به کارگیری شود آثار مهم و برکات زیادی در پی خواهد داشت.
خلاصه آنکه مرکب سواری اگردر خدمت خود انسان و در خدمت دیگران و برادران دینی و در خدمت دین و نظام، مسلمین و سرزمین اسلامی به کارگیری شود جایگاه و ارزش والائی خواهد داشت. بنابراین، وسایل نقلیه و رانندگانی که در نیروهای مسلح و سازمانهای خدماتی و امنیتی بکارگیری میشوند کارشان مقدس و شغل با ارزشی را برعهده دارند و همین، هم وسیله رسیدنشان به بهشت است که خُیُولُ الغُزاهِ خُیُولُهُم إلَی الجَنَّهِ. [2] و اسبان رزمندگان در واقع اسبانی هستند که آنها را به بهشت منتقل میکنند.
از مجموع سخن گذشته معلوم شد که سواری و مرکب و به اصطلاح وسیله نقلیه، خواه نقلیه ماشینی و خواه نقلیه حیوانی جایگاه مهمی در زندگی انسان دارند و از ارکان زندگیاند و زندگی بدون آن، دشوار و سخت است و همینها ابزار آسایش انسان و ابزار خدمت به دیگران و وسیله کسب شکوه زندگی در دنیا و کسب پاداش و أجر در آخرتاند.
[1] همان ج8 ص340
[2] ابن یعقوب الکلینی، ابوجعفر محمد، کافی ج 5 ص 3