ویژه

برجستگیهای قمر بنی هاشم

برجستگیهای قمر بنی هاشم

  • قهرمانی وشجاعت

  • بصیرت وبینش نافذ

  • ایمان محکم

  • پرچمدار سپاه اباعبد الله (ع)

  • منصب سقایی

  • مقام باب الحوائجی

  • پشتوانه محکم اباعبدالله (ع)

  • منزلت ویژه در بهشت

  • مقام شفاعت .

  • وفاداری به به اباعبدالله (ع)

مقدمه:

الف :    شناسنامه حضرت ابالفضل العباس (ع)

عباس (ع ) روز چهارم شعبان سال بیست وشش هجری قمری در مدینه طیبه به دنیا آمد ودر سال 61 هجری قمری روز عاشورا در کربلا به شهادت رسید و34 سال عمر نمود.

کنیه اش ابوالفضل ، ابوفاضل ، ابوالقِربَه و لقب آن بزرگوار سقا ، قمر بنی هاشم ، باب الحوائج، صاحب لواء و باب الحسین(ع) است.

 سه برادر به نام عثمان ، عبدالله وجعفر داشت و نیز دارای دو فرزند به نام عُبیدالله وفضل بود که نسل  او از عبید الله است وفضل فرزند دار نشد.

ب: مادرش ام البنین  که اسمش فاطمه دختر حزام ابن خالد از قبیله کلاب است واز این رو به او “فاطمه کلابیه” و یا  “ام البنین کلابیه” گویند .

اگر به پذیریم که ام البنین کنیه است نه اسم شاید به این خاطر باشد که این چهار پسر بخاطر رشادت وقدرت وقوت معروف بودند ویا بخا طر اینکه  این مادر دختر نداشت وبخاطر داشتن چهار پسر به این لقب مشهور شد.

 البته من فکرمی کنم خانواده ها برای تشویق فرزندآوری دختران شان این کنیه را به او می دادند تا هم نوعی تشویق وتلقین برای دختر باشد وآمادگی برای فرزندآوری زیاد داشته باشد وهم نوعی تبلیغ باشد . به این معنی که این دختر می تواند پسرهایی به دنیا بیاورد.

ج: فلسفه انتخاب ام البنین برای همسری علی (ع)

ام البنین زن بافضیلت وشجاع بود و سیزده سال پس از وفات حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا (س) (و پس از امامه) یعنی در سال 23 هجرت به ازدواج حضرت علی (ع) در آمد . چهار پسر برای حضرت امیر المومنین (ع)آورد که هر چهار پسر در کربلاء به شهادت رسیدند .

فلسفه انتخاب ام البنین برای همسری با علی (ع) داشتن فرزندی شجاع ، قهرمان وتنومند بود . از آنجایی که مادر نقش مهمی در فرزند دارد حضرت بر آن شد تا کسی را انتخاب کند تا در میان عرب به قهرمان وقهرمان پروری معروف باشد.

قبیله بنی کلاب  به قهرمان پروری معروف بودند یعنی نوعا زنهای شان قهرمان زا بودند .

اصولا یک انسان جنگجو همواره به فکر امکانات جنگی است و در آن روز قدرت جسمانی واندام سطبر مهمترین وسیله جنگ بود ودر جنگ حرف اول را کسی می زد که انسانی شجاع وجنگجو  وقهرمان می داشت.

از این رو  حضرت به فکر چنین اقدامی شد و به برادرش عقیل فرمود: می خواهم با زنی ازدواج کنم که فرزندی قوی ، پهلوان ، شجاع به دنیا آورد که جناب عقیل ام البنین را معرفی کرد چرا که قبیله و نژاد شان از شجاعترین نژاد عرب است .

حضرت فرمود:  اُنظُر اِلی اِمرَئَهٍ قَد وَلَدَتهَا الفُحُولُ لِأتَزَوَّجَها فَتَلِدَ لی غُلاماً فارِساً . (زندگانی سید الشهداء، رسولی محلاتی، ص493) زنی می خواهم قهرمان زا تا بتواند برایم فرزندی شجاع وسوار کار به دنیا آورد.

با این سخن خواسته ومنظور حضرت امیر(ع) ازاین ازدواج معلوم شد  ومعلوم شد مسئله آنگونه نیست که برخی از شعراء ومداحان نقل می کنند واوصاف گوناگون شهوت آلود وآمیخته با هوس بازی بر می شمارند وبا آب وتاب ، حجم ورنگ واندازه ، مو و ابرو وصف می کنند و می گویند حضرت از عقیل چنین زنی خواست در حالی که این کذب محض وافتراء است واین یک نوع ابتذال وانتساب رکیک وزشت به حضرت است .

حضرت منظورش از  این ازدواج داشتن فرزند فارس وجنگجو بود ولذا به برادرش عقیل که خود نسّابه وآشنای به نژاد وتیره عرب بود چنین پیشنهادی داد .

ام البنین(س) در تربیت فرزندان به ویژه ابوالفضل(ع) خیلی زحمت کشید به ویژه وقتی که فهمید فلسفه ازدواج او با حضرت علی (ع) داشتن فرزندی شجاع، قهرمان ومؤدب به آداب انسانی واسلامی بود .(چهارده معصوم عماد زاده ، ص703)

 

د: تربیت حضرت ابالفضل (ع)

با مطالعه زندگی حضرت ابوالفضل العباس (ع) از آغاز تا انجام این معنی به ذهن تبادر می کندکه پیدایش او وتربیت او برای حضور در واقعه کربلا بودوبا تدبر ودقت دراموری نظیر:

  • جمله حضرت امیرالمومنین (ع) همسری می خواهم قهرمانزاده وقهرمانزا تا فردی شجاع وسوارکار برایم به دنیا آورد.
  • آموزش ویژه مهارت وفنون نظامی توسط امیر المومنین (ع)
  • تربیت ویژه عاطفی ومعنوی نسبت به اما م حسین (ع) توسط مادرش
  • سفارش ویژه امیر المومنین به عباس (ع) نسبت به امام حسین(ع)

وامثال اینها به دست می آید که او تربیت شد برای جریان کربلا.

  • قهرمانی وشجاعت

او یک نظامی قدرتمند بود . هم قدرت بدنی داشت و هم دانش ومهارت نظامی وهم شجاعت ،  تهور  وقدرت روحی برای حمله ودفاع وتعقیب وگریزداشت .

 از نظر جسمانی یک انسان کامل ، یل قهرمان ، هیکل مند قوی و از مادری قهرمانزا بود.

که کورت فیشلر گوید : عباس(ع) وقتی بر اسب سوار می شد پای او بر زمین می سائید ولذا هر اسبی توان حمل او را نداشت.

کانَ یَرکِبُ الفَرَسَ المُطَهَّمَ (فربه وچاق) وَ رِجلاهُ یَخُطّانِ فِی الاَرضِ.

چنین بود وقتی سوار بر اسب فربه وچاق می شد پاهای او زمین را خط می کشید. از نظر مهارت نظامی مورد آموزش وتمرین وتربیت پدربزرگوارش بود که مهارتهای خوبی در حمله ودفاع داشت چه سواره وچه پیاده . از نظر فنون جنگی بسیار آشنا ، ماهر ، جنگجو ، سلحشوربود . در حالی که به جلو حمله می کرد می توانست با تمام قامت به عقب بر گردد واز خود دفاع نماید .

وقتی که به جمعیت حمله می کرد ونهیب میزد گویا انسان رشیدی به جمع کودکان حمله می کند  ویا مانند حمله شیر به جمع گله گوسفند بود و کسی را یارای تحمل ومقاومت در مقابلش نبود.

شجاعت وقدرت حضرت عباس (ع) از زبان مادرش ام البنین (س) :

یا مَن رَأی العَبّاسَ کَرَّ عَلی جَماهیرِ النَّقَدِ وَ وَراهُ مِن اَبناءُ حَیدَر کُلٌّ لَیثٌ ذُو لَبَدٍ

اُنبِئتُ اَنَّ ابنی اَصابَ بِرَأسِهِ ضَربُ العَمَدِ  وَیلٌ عَلَیَّ شِبلی اَمالَ بِرَأسِهِ ضَربُ العَمَدِ

لَو کانَ سَیفُکَ فی یَدِکَ لَما دَنی مِنکَ اَحَدٌ.

ای آنکه می دیدی عباس را چونان شیری که به گله گوسفندان پا کوتاه  حمله کند حمله می کرد. عباسی که در پشت سر او فرزندان حیدر که هر یک به نوبه خود شیر بیشه بوده اند قرار داشتند . با خبر شدم سر پسرم در حالی که دستهایش بریده بود مورد اصابت قرار گرفت . وای برمن آیا عمود آهنین بر سر پسرم فرود آمد . اگر شمشیر در کفت بود کسی نمی توانست به تو نزدیک شود .

دیده می شود که ام البنین (س) او را به سان شیری تشبیه می کند که به گله گوسفند ان آن هم گوسفندان پاکوتاه که توان فرار ندارند وسریع تسلیم شیر می شوند. و او را پیشگام فرزندان علی (ع) که هر کدام به نوبه خود شیرند می داند . یعنی شیرپیشرو ، شیر برجسته ، شیر سرآمد سایر شیران ، شیری که کسی جرئت نمی کند به او نزدیک شود . اگرشمشیر در کف عباس می بود هرگز کسی را یارای نزدیک شدن به او نبود .

اساسا عباس یعنی شیر ، آن هم شیر خشمگین . خود شیر مظهر قدرت است به ویژه اگر به خشم آید که در این صورت قدرت او دو چندان می شود . عباس یعنی شیر خشمگین شیری که در بالاترین درجه قدرت باشد . 

در عین حال چهره زیبا داشت وسرآمد همه زیبارویان بود . ودر جمع جوانان وپری رویان همانند ماه در جمع ستارگان بود واز این رو به او “قمر بنی هاشم” گویند. 

 

  • بصیرت وبینش نافذ

ابالفضل العباس (ع) از بصیرت وتیز بینی برخوردار بود .انسانی بسیار هوشمند وسیّاس بود ، دشمن شناس بود وافکار واندیشه های دشمن را خوب می فهمید و با نگاه بصیرانه خود نقشه ها ، حیله ها ، اهداف دشمن را می دید .

اینکه حضرت امام صادق (ع) می فرمود :”کانَ عَمُّنَا العَبّاسُ نافِذَ البَصیرَهِ” اشاره به همین معنا دارد . یعنی تصورنشود حال که حضرت عباس (ع) انسان تنومند وماهر در فنون جنگی ویک نظامی ورزیده در میدان جنگ است پس از امور سیاسی وحکومتی چیزی نمی داند بلکه بعکس هم می داند وهم بسیار خوب می داند وبیش از دیگران می داند ونه تنها بصیر است بلکه بصیرت او بسیارنافذ وعمیق است.

خلاصه ابوالفضل العباس (ع) انسان بسیار بصیر ، هوشمند ، با درایت ، باتدبیر، آینده نگر ، دشمن شناس ، زمان شناس بود . خطوط سیاسی واجتماعی را می فهمید ، سیاستمداران حاکم را درک می کرد ، اهداف شخصیتهای سیاسی را می شناخت وبا دید نافذی که داشت آینده را به خوبی می دید وآنچه را که دیگران به آسانی نمی دیدند او به روشنی می دید .

 

  • ایمان محکم

ایمان محکم یعنی ایمانی که به آسانی از انسان گرفته نشود وهیچ چیزی نتواند به آن آسیب برساند .شیطان نتواند ، مال نتواند ، مقام نتواند ، ترس فقر ونداری نتواند ، ترس جان نتواند غرائز نتواند ، حب به زن وفزند نتواندوخلاصه اینها وامثال اینها نتواند شجره ایمان را از دل مومن بکند .

وقمر بنی هاشم (ع) از چنین ایمانی برخوردار بود .

امام صادق (ع) می فرمود : کانَ عَمُّنَا العَبّاسُ نافِذَ البَصیرَهِ وَ صَلبَ الایمانِ . عموی ما عباس (ع) از بصیرت نافذ وایمان محکمی برخوردار بود . یعنی هیچ چیزوهیچ حادثه وشکنجه یی نتوانست او را از ایمان محکمش جدا کند. 

  • پرچمدار سپاه اباعبد الله (ع)

قمر بنی ها شم (ع) پرچمدار وعلمدار لشگر ابا عبدالله الحسین(ع) بود وبه همین جهت نظر حضرت این بود که عباس (ع) تا آخر بماند و به میدان نرود وبا آنکه حضرت عباس (ع)بارها خواسته بود به میدان برود اما حضرت اجازه نمی دا د و می فرمود : اَنتَ صاحِبُ لَوایی . تو باید باشی چون پرچمدار وعلمدار منی .

اصولا در جنگ اگر پرچم بر فراز بود نشان قدرت وادامه مبارزه بود واگر  پرچم می افتاد علامت شکست بود . بخاطر همین قدرت علمداری بود که هم آقا رویش حساب می کرد وهم دشمن . او در واقع امید حضرت بود . هم امید حضرت وهم امید اهلبیت او . یعنی همراهان آقا هم محور شان عباس (ع) بود

 

 

 

 

  • منصب سقایی
  • مقام باب الحوائجی
  • پشتوانه محکم اباعبدالله (ع)

عباس (ع) در واقع پشتوانه حضرت اباعبدالله الحسین (ع) بود . حضرت ماموریتهای مهم را به او واگذار می کرد مثل پرچمداری ، مسئولیت سقایی وآب رسانی که آن وقت کار مهم بود که به همین خاطر به او “سقّا” و “ابوالقِربَه” می گفتند.هدایت کاروان از نظر اقامت ورحل اقامت با او بود .مأموریتهای مهم از جمله جلوگیری از حمله دشمن در غروب تاسوعا به او واگزار می شد .

به هر حال حضرت روی ابالفضل خیلی حساب می کرد . واینکه پس از شهادت عباس (ع) حضرت فرمود: “اَلأنَ اِنکَسَرَ ظَهری وَ قَلَّت حیلَتی” (اکنون پشتم شکست وراه چاره ام کم شد) اشاره به همین پشتیبانی دارد و حاکی از آن است که عباس پشتوانه بود ، راه چاره بود .

 وهمین طور این بیت که حضرت پس از شهادت قمر بنی هاشم بر زبان جاری نمودند : باتَت عُیُونٌ بِکَ لَم تَنُم وَ تَسَهَّرَت اُخری وَ قَلَّ نِیامٌ. چشمهایی که تا کنون از ترس شما نمی توانستند بخوابند حالا آرام می خوابند والبته چشمهای دیگر که در سایه تو می آرمیدند حال بیدار می مانند وکم می خوابند .

 وهمچنین شعر : اُخَیَّ مَن یَحمی بَناتِ مُحَمَّدٍ (ص)  اِن صِرنَ یَستَرحِمنَ مَن لا یَرحَمُ.

عزیز برادرم چه کسی از دخران پیامبر (ص)حمایت کند آنگاه که در خواست ترحم از بیرحمان می کنند؟

ویا اینکه در نقل آمده “یا کاشِفَ الکَربِ عَن وَجهِ الحُسینِ اِکشِف کَربَنا بِحَقِّ الحُسَینِ.

 ویا اینکه نقل شده حضرت گاه به او پناه می برد ویا اینکه : اِذا قُتِلَ العَبّاسُ بانَ الاِنکِسارُ فی وَجهِ الحُسینِ.

همه اینها وامثال اینها حاکی از آن است که عباس (ع)  پشتوانه حضرت بود وکمک بسیار مهم وبی نظیر برای حضرت بود و وجود مبارکش گویا تمام نقش را در اردوگاه حضرت داشت .  

 

 

  • منزلت ویژه در بهشت

قمر بنی هاشم (ع) در بهشت از مقام ومنزلت ویژه برخوردار است که امام سجاد (ع) فرمود : برای عموی ما عباس(ع) در بهشت مقام وجایگاهی است که دیگرا ن از آن غبطه می خورند . یعنی در بهشت جایگاه حضرت بسیار بالا وارزشمند است ومضاف بر آن از مقام شفاعت هم برخوردار است .

حضرت زهرا (س) در سئوالی از پیامبر (ص) توسط امیر المومنین که در قیامت برای شفاعت چه داریم ؟حضرت فرمود: کَفانا لِاَجلِ هذَا المَقامِ الیَدانِ المَقطُوعَتانِ مَن اِبنَیِ العَبّاسِ (معالی السیطین ، ج1 ، ص76) برای مقام شفاعت ، دو دست بریده فرزندم عباس کفایت می کند . یعنی با وجود دو دست مبارک قمر بنی هاشم این امکان فراهم است که از طیف زیادی از مومنین شفاعت شود .

 

  • مقام جهاد

از عناوینی که در کلمات معصومین (ع) در وصف قمر بنی هاشم آمده مجاهد است

یعنی در راه برادرش ومولا وامامش جهاد قابل تحسینی نمود به گونه یی که جهادش به شهادت ختم شد .

امام صادق (ع در)در وصف قمر بنی هاشم فرمود : … جاهَدَ مَعَ اَخیهِ الحُسینِ (ع) وَأُبلِیَ بَلاءاً حَسَناً وَ مَضی شَهیداً . همراه برادرش مجاهده نمود وبه آزمونی نیک امتحان گردید وسرانجام به شهادت رسید (تنقیح المقال مامقانی ، ص128) .

همین مجاهدت  را حضرت سید الشهداء (ع) اشاره کرد وفرمود: جَزاکَ اللهُ خَیراَ یا اَخی . لَقَد جاهَدتَ فِی اللهِ حَقَّ جِهادِهِ .

 برادرم! خداوند به شما پاداش خیر عطا فرماید . حقا در راه خدا مجاهده نمودی وحق جهاد را ادا کردی .(تذکره الشداء ، ص270)

امام زمان (عج) هم در زیارت ناحیه مقدسه به همین جهاد اشاره دارد ومی فرماید: اَلسَّلامُ عَلی اَبِی الفَضلِ العَبّاسِ ابنِ اَمیرِ المُؤمِنینَ المُواسی اَخاهُ بِنَفسِهِ الآخِذِ لِغَدِهِ مِن اَمسِهِ الفادی لَهُ الواقی السّاعی بِمائِهِ المَقطُوعَهِ یَداهُ (بحار الانوار ، ج45 ، ص66)درود بر ابوالفضل العباس فرزند امیر المومنین (ع) که با جان خود به برادرش کمک کرد واز دیروز دنیا برای فردا (آخرت) بهره جست . جان خود را فدای برادرش نمود ودر جهت حفظ وصیانت او ونیز بردن آب به حرم او تلاش نمود وسر انجام دو دستش قطع گردید .

 

  • وفاداری به به اباعبدالله (ع)

وفاداری به برادر ومولا وامام خود خود برجستگی دیگری است که در زندگی قمر بنی هاشم خود نمایی میکند . وفا یعنی تا آخر بودن ، رفیق نیمه راه نبودن ودر اوج سختی شخص را تنها نگذاشتن . این وفا درجریان امان نامه دیده می شود که امان خود را بر نا امنی حضرت ترجیح نداد پس اگر امنیت هست برای هردو باشد واگرنیست برای هیچکدام نباشد .

علم را تا آخر نگه داشت به همه جای علم تیر اصابت کرد مگر قبضه آن که این نشان می دهد علم تا آخرین لحظه در دست بود وبه هیچ  وجه آن را رها نکرد تا علم بر فراض بماند .یزید علیه اللعنه این وفا را تحسین می کند .

از مصادیق وفا این بود که وارد شریعه شد اما آب نیاشامید چون ابا عبدالله تشنه بود . با آنکه می توا نست آب بیاشامد اما نیاشامید وخطاب به خودش فرمود:

یا نَفسُ بَعدَ الحُسَینِ هُونی وَ بَعدَهُ لاکُنتَ اَن تَکُونی اِنَّ الحُسَینَ وارِدُ المَنُونِ وَ تَشرَبینِ بارِدَ المَعینِ وَاللهِ ماهذا فِعالُ دینی .

عباس ! زندگی پس از حسین (ع) خواری است وهرگز مباد که پس از او بخواهی بمانی  حسین (ع) در حال جنگ است وشما بخواهی آب سرد وگوارا بنوشی  قسم به خدا که این مرام من نیست .

شب عاشورا حضرت بیعت خود را از همه برداشت وهمه را از بیعت خود آزاد نمود .فرمود همه بروید وحتی از شما در قیامت شکایت نخواهم نمود .

ناگهان قمر بنی هاشم بلند شد وعرض کرد : لا اَرا نَا  اللهُ ذالِکَ اَبَداً. خداوند هرگز چنین روزی را نیاورد که شما را رهاکنیم وبرویم . به کجابرویم؟ وروزقیامت چه جوابی بدهیم؟

خلاصه همه این مصادیق وامثال آن دال بر آن است که قمر بنی هاشم به حضرت وفادار است آن هم وفایی بی نظیر وبی بدیل.

 

 

دست راست وچپ قطع شد تیر به مشک خورد وعمود به سر فرود آمد اما همچنان به مقاومت واستقامت ادامه داد .

 

چند نکته قابل ذکر:

الف: سرمایه گذاری روی ابوالفضل

به نظر می رسد که عباس(ع)را برای حسین (ع) وکربلای حسین تربیت کردند . او را به وجود آوردند وتربیت نمودند تا در خدمت حسین (ع) باشد و روزی در کربلا به کار آید .وچون چنین فرزندی می خواهند اولین گام انتخاب همسر مناسب است تا بتواند  چنین فرزندی بیاورد.چون مادر در فرزند نقش اساسی دارد که چنین شد .

دومین قدم نامگذاری مناسب است که بیانگر رشادت ، قدرت ، وقهرمانی باشد که این هم  انجام شد چون نام اورا عباس نهادند وعباس یعنی شیر خشمگین که همین عنوان در پرورش روحیه مؤثر است .

گام سوم آموزش فنون نظامی بود که آن هم صورت گرفت وحضرت امیر (ع) نحوه جنگیدن  ودفاع نمودن و جنگ در حال سواره وپیاده وامثال آن را کاملا آموزش دادند.

چهارمین گام پرورش وتربیت خصال نیک در اوست که مادر گرامی اش این مهم را برعهده داشت . او را مؤدب ، با وفا ، عاشق اهلبیت به ویژه امام حسین بار آورد . تواضع وفروتنی  واخلاص در عمل در اوج قدرت ومکنت هم خصلت دیگری بود که به او داده شد .

به او فرمود فکر نکن که تو اخ الحسینی بلکه فکر کن تو غلام حسینی.  نگو پدر او وپدر من علی(ع) است پس همسان هم هستیم بلکه بگو مادر من ام البنین ومادر او زهرا (س)است .زهرا کجا وام البنین کجا ؟

فرمود عباس ! اگر زهرا (س) زنده بود فکرنمی کردم هووی او هستم بلکه فکر می کردم که حضرت علی (ع) مرا به این خانه آورد تا کنیز زهرا باشم . اگرچنین است یعنی اگر من کنیز زهرایم پس پسر من باید غلام پسر زهرا (ع) باشد.

گام پنجم آنکه دست حسین (ع) به دست او قرار داده شد .

آخرین لحظات عمر حضرت امیر (ع) بود که حضرت همه را جمع کرد وبه همه سفارش لازم را کرد آنگاه خطاب به قمر بنی هاشم (ع) فرمود که نزدیک بیا . وقتی که آمد دیدند که حضرت دست امام حسین(ع) را به دست حضرت عباس نهاد وفرمود حسینم را به تو سپردم .

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا