فاطمه (س) و چگونگی رفتار با حاکمان
فاطمه (س) و چگونگی رفتار با حاکمان
1- اعراض و نفرین به حاکم نامشروع
فاطمه (س) پس از ماجراى هجوم به خانه خطاب به ابوبكر فرمود:
وَاللّهِ! لا كَلَّمْتُكَ أبَداً، وَاللّهِ! لاَدْعُوَنَّ اللّهَ عَلَیْكَ فى كُلِّ صَلوهٍ.
به خدا سوگند، دیگر با تو سخن نخواهم گفت، سوگند به خدا، در هر نمازى تو را نفرین خواهم كرد.
(این نوعی مبارزه با حاکم نامشروع است . یعنی حال که قدرت بر اندازی ویا تغییر ندارد اما قدرت واختیار اعراض و نفرین دارد واین هم می تواند طرف را محدود ومهار نماید باید از آن استفاده نماید. این است که حضرت تهدید به نفرین می نماید واز این طریق مبازه را زنده نگه می دارد.)
( صحیح مسلم، ج 2، ص 72)
2- اظهار عدم رضایت ازحاکمان وقت
فاطمه (س) هنگامى كه ابوبكر و عمر به ملاقات او آمدند خطاب به آنان فرمود:
إنّى أُشْهِدُ اللّهَ وَ مَلائِكَتَهُ، أنَّكُما اَسْخَطْتُمانى، وَ ما رَضیتُمانى.
خدا و ملائكه را گواه مى گیرم كه شما مرا خشمناك كرده و آزرده اید، و مرا راضى نكردید.
( بحارالأنوار، ج 28، ص 303)
3- شکایت از حاکمان وقت
فاطمه (س) هنگامى كه ابوبكر و عمر به ملاقات او آمدند خطاب به آنان فرمود:
وَ لَئِنْ لَقیتُ النَبِیَّ لأشْكُوَنَّكُما إلَیْهِ.
چنانچه رسول خدا را ملاقات كنم شكایت شما دو نفر را خواهم كرد.
( بحارالأنوار، ج 28، ص 303)
4- عدم اجازه نماز میّت بر خود به حاکمان نامشروع وشرح جنایت شان
فاطمه (س) خطاب به امیر المومنین (ع) فرمود:
لا تُصَلّى عَلَیَّ اُمَّهٌ نَقَضَتْ عَهْدَ اللّهِ وَ عَهْدَ أبى رَسُولِ اللّهِ فى أمیر الْمُؤمنینَ عَلِیٍّ، وَ ظَلَمُوا لى حَقىّ، وَ أخَذُوا إرْثى، وَ خَرَ قُوا صَحیفَتى اللّتى كَتَبَها لى أبى بِمُلْكِ فَدَكٍ.
افرادی كه عهد خدا و پیامبر خدا را درباره امیرالمؤمنین على(علیه السلام)شكستند، و در حقّ من ظلم كرده و ارثیّه ام را گرفتند و نامه پدرم را نسبت به فدك پاره كردند، نباید بر جنازه من نماز بگذارند.
( بیت الأحزان، ص 113 وكشف الغمّه، ج 2، ص 494)
5- اعتراض به ابابکر
فاطمه (س) خطاب به ابوبکرفرمود:
يا اَبابَكرٍ ما أَسْرَعَ ما أَغَرْتُمْ عَلَى أَهْلِ بَيْتِ رَسُولِ اللَهِ ! وَ اللَهِ لاَ أُكَلِّمُ عُمَرَ حَتَّى أَلْقَى اللَهَ.
اى ابوبكر! چه زود كينه هاى پنهانى خود را عليه اهل بيت رسول خدا (صلى الله عليه و آله) ظاهر كرديد؟ به خدا قسم از این پس تا آخر عمر با عمرسخن نخواهم گفت. ( بحار، ج 28، ص 322، 339)
( این نشان می دهد که حاکمان نسبت به اهل بیت کینه داشتند.)
6- عدم تکلم با ابابکر و عمر
فاطمه (س) خطاب به ابو بکروعمر فرمود:
وَ اللهِ لا اُكَلِّمُكُما مِن رَاسى كَلِمَةً حَتّى اَلقى رَبّى.
سوگند بخدا بعد از اين با شما دو نفر حتى يك كلمه نيز سخن نمى گويم، تا به ملاقات خدا بشتابم.
( علل الشرايع، ج 1، ص 185)
7- شکایت از ابابکر و عمر
فاطمه (س) خطاب به ابو بکروعمر فرمود:
فَاَشكُوَنَّكُما اِلَيهِ بِما صَنَعتُما بِهِ وَ بى وَ ارتَكَبتُما مِنّى.
و شكايت شما دو نفر را به خدا مى برم، و توضيح خواهم داد كه شما با خدا (و دين او) و با من چه كرديد و چه اعمالى را مرتكب شديد.
( علل الشرايع، ج 1، ص 185)
8- جدال واعتراض به سران حکومت
فاطمه (س) خطاب به ابو بکروعمر فرمود:
أَرَأَیتُكُما إِنْ حَدَّثْتُكُما عَنْ رَسُولِ اللّهِ(صلى الله علیه وآله وسلم): تَعْرِفانِهِ وَ تَفْعَلانِ بِهِ؟
قالا نَعَمْ.
فَقالَتْ: نَشَدْتُكُمَا اللّهَ أَلَمْ تَسْمَعا رَسُولَ اللّهِ یقُولُ: «رِضا فاطِمَةَ مِنْ رِضاىَ، وَ سَخَطُ فاطِمَةَ مِنْ سَخَطى، فَمَنْ أَحَبَّ فاطِمَةَ إِبْنَتى فَقَدْ أَحَبَّنى، وَ مَنْ أَرْضى فاطِمَةَ فَقَدْ أَرْضانى، وَ مَنْ أَسْخَطَ فاطِمَةَ فَقَدْ أَسْخَطَنى»؟
قالا نَعَمْ، سَمِعْناهُ مِنْ رَسُولِ اللّهِ(صلى الله علیه وآله وسلم).
فَقالَتْ: فَإِنّى أُشْهِدُ اللّهَ وَ مَلائِكَتَهُ أَنَّكُما أَسْخَطْتُمانى وَ ما أَرْضَیتُمانى وَ لَئِنْ لَقیتُ النَّبِىَّ لاََشْكُوَنَّكُما إِلَیهِ.
آیا اگر حدیثى را از پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) نقل كنم به آن عمل خواهید كرد؟
گفتند: آرى.
فرمودند: شما را به خدا آیا نشنیده اید كه پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)فرموده اند:«خشنودى فاطمه خشنودى من، و خشم فاطمه خشم من است، هر كه دخترم فاطمه را دوست بدارد مرا دوست داشته، و هر كه فاطمه را خشنود سازد مرا خشنود ساخته، و هر كه فاطمه را خشمگین نماید مرا خشمگین نموده است»؟
گفتند: آرى، چنین حدیثى را از پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) شنیده ایم.
فرمود: من هم خدا و فرشتگان را گواه می گیرم كه شما دو نفر مرا خشمگین نمودید و خشنودم نساختید، و چون پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) را ملاقات نمایم حتماً از شما به او شكایت خواهم نمود. ( بحارالأنوار مجلسی، ج۲۹، ص۶۲۷ و الامامة و السیاسة، ابن قتیبه دینوری، مطبعة النیل، قاهره، ۱۹۰۴م، ص)